غم و خنده

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

خدایا

 خدایا عاشقم کرد و کنار من نمیمونه

داره دل میکنه میره بهم میگه پشیمونه

خدایا عاشقم کرد و حالا از بودنم سیره

دلی که عاشق من بود یه جای دیگه ای گیره

خودش با من نمیمونه میگه تقدیر ما اینه

میذاره گردن قسمت گناهش رو نمیبینه

چه حالی دارم این شبها چه روزای بدی دارم

آهای تقویم پر پاییز ازت بیذاره بیذارم

تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس سرگردون

چقد دل میبری ساده چقد دل میکنی آسون

کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده

نگاتو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده

 

خودش با من نمیمونه میگه تقدیر ما اینه

میذاره گردن قسمت گناهش رو نمیبینه

چه حالی دارم این شبها چه روزای بدی دارم

آهای تقویم پر پاییز ازت بیذاره بیذارم

علیرضا روزگار

 

 

+ نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:7 توسط سامان

عشق چه رنگه؟؟؟؟؟؟؟

 به نظر شما عشق چه رنگیه؟

 

 

توبخش نظرات جواب بدید..


+ نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:16 توسط سامان

بدون شرحححح...

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:28 توسط سامان

بگو

بگو بگو، بگو به من
مگر چه دیده ای ز من
بگو به من
تو خوب من
چرا ، چرا ، مگر چه کرده ام به تو
ببین که گلشن وجود من
چگونه تشنه ی بهار توست ؟
مگر امید من رسیدن وصال توست
بگو بگو ، قسم به جان تو
به رویش ستاره ها
به ماه ، کهکشان و راه آن
قسم به شب ، به روز
به ظلمت شبانه ام
به کلبه ی خرابه ام
قسم به روح پاک خود
که چون نسیمی از سحر
به روح پر شرر زند
مرا نمی رسد خبر
ز فطرت درون تو
بگو ، بگو ، مگر چه کرده ام به تو؟

 

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

خسته ام

خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم!!

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

روزگار

هے روزگــار ...

مـن بـه دَرَک ...

خُودت خسته نشُدی از دیدن تصویر تِڪرارے درد ڪَشیدن مـن ؟؟؟

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

از تو سرودن

از تو سرودن

کار سختی نیست
فقط کافی است

غم چشمانت ذهنم را تسخیر کند ....

شیرینی خاطره هم از آن ِ تو

فقط بگذار لحظه ای تو را نفس بکشم ....!
 
+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

بازی

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی
من هنـــوز روزها را می شــمارم
و تـــو پیدا نمیشوی

 
یا من بازی را بلــد نیستم
یا تو جر زدی...
+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

سایه محو کسی پیدا نیست

روی ماسه های دلشوره گی ام
سایه محو کسی پیدا نیست

پشت این چهره ی گم
جز فرو ریخته غروری موهوم
نفسی پیدا نیست

کاش می دانستی
پشت بی پنجره ی شب زده گی
جز توهم
ردی از رویا نیست

پس خاموشی لب های به هم دوخته ام
- پای تکرار همان خاطره ها -
سوخته ام
روزهاست می شکنم
و در اعماق تنم
جز سکوتی سرشار
مبهم ِ پچپچه و نرمی نجوا نیست

هی تو آفتاب تبار قصه ی تقدیرم !
روی دیوار دلم
سایه ی محو کسی پیدا نیست


+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

شجاعت می خواهد

شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

تنهایی

به خدا زوده زوده که بگی دیگه حرفی نمی مونه
به خدا زوده زوده واسه مردن این دل دیوونه
به خدا خیلی زوده
به خدا سخته سخته که بخوام بمونم بی تو تو دنیا
به خدا سخته سخته که بگی نبوده چیزی بین ما
به خدا خیلی سخته
دل تو راحت واسه همیشه نگو بریدی ساده
اونی که اینجاست دلشو راحت به تو داده
بگو یه خوابه بگو می مونی نرو می ترسم بی تو
می میره آخه دل شکسته م تا بری تو
به خدا دیره می بینی به تو آخه اینجوری وابسته م
به خدا طلمه می دونی که قلبتو هیچ موقع نشکستم
بخدا خیلی دیره
به خدا بی تو این خونه واسه م مثه زندونه تنهایی
به خدا تنهام این خوابه بگو نمیری بگو اینجایی
به خدا خیلی تنهام

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

پروانه

نمی دانــم

چــرا بیــن ایــن همــه ادم

پــیــله کــرده امــ

بــه تــو

شــاید فــقط با تــو

پــروانــه می شـــوم

ســنـگـیــنــی گـفــتــه هــایــم

بــه سـنــگـیــنـی گــوش هــایـتــ دَر . . .!

 

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

عاقبت گول زدن .... خخخخخخخ


مـــــــــــــــــــــــــــن شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز

تــــونــــــو خــــــــــدا شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز
شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز

باشه ولــــــــــی وقتی پیشتم حسابتو میرسم

آخ جـــــــــــــــــــونشکلکـــ های آینـــ ـ ـاز
+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

قشنگترین عکس سیاه وسفیدی که دیدم ♥

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

never

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

آموخته ام ..

آموخته ام ..

زندگي دشواراست ، اما من از او سخت ترم

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

شايد فردا که من نباشم...

ديگر ته مونده هاي سيگارم را دور نميريزم

شايد فردا که من نباشم

از روي همين ها بفهمي که چقـــــــــــــــدر دوست داشتم...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت

رفتــم گفتـم از "خـــــیرش" مـی گــذرم.....

شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت از"شــــــرش" خــلاص شـدم...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

واقعا درسته ...

آدمهاییـ رو میشناسمـ کهـ از آمپولـــ زدنـ میترسن!!!

ولیــ از شکستنــ دل آدما هیچ ترسیــ ندارنــــ

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

باتو نیستم...تو نخوان...

باتو نیستم...تو نخوان...

باخودم زمزمه میکنم...

 

من خوبم...

من آرامم...

 

من قول داده ام...

فقط کمی،تو را کم آورده ام...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

دیگــر بـﮧ تـو فـکر نمیـکنم...

دیگــر بـﮧ تـو فـکر نمیـکنم...

گـنـاه اسـتـــ...

چِشـم داشـتـن بـﮧ مـالِ غریبه هـا...!

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

فکر منو نکنـ ...

فکر منو نکنـ ...

تو خوشـ باشـ ...

 

منمـ خوشمـ با تنهاییامـــــــــــ.

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

جنایت

نه دری مونده برای زدن و نه توانی برای دوباره اینهمه در بسته را دق الباب کردن

دکتر ها مرگ را تعریف می کنند : مرگ قلبی

                                         مرگ مغزی

                                           مرگ طبیعی

نمی دانم مرگ مرا چگونه تعریف می کنند و یا زندگیم را چه می نامند

زندگی نباتی

و مرگ روحی..

به زودی

دق

خواهم کرد

چرا که دارم

ناامید می شوم

و

اینبار واقعا خونم به گردن تواست

که امیدهای دروغم را هم از من گرفتی

حتی فریبت را هم دیگر دریغ می کنی

کاش خنجری در قلبم فرو می کردی

فراموش کردنم

جنایت است.

+ نوشته شده در 7 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:54 توسط سامان

...این بود؟

آخه بی مروت!

 

این رسمش بود؟

تو حتی شجاعت اینو نداری که تنفرت رو نشون بدی!

تو حتی عشقت را هم هدر دادی..

بالاترین عذاب خدا به قلبت رو می آره..

چون قلبی را از بالاترین نعمت خدا محروم و ناامید کردی..

و مقصری.

+ نوشته شده در 7 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:54 توسط سامان

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در 7 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:54 توسط سامان

حالم بد است

حالم بد است، حوصله‌ام روبه‌راه نیست
یک عمر با خیال تو بودن صلاح نیست
دارد کلافه می‌شود از دست هر چه «تو»ست
شاعر؛ که گاه فکر دلش هست و گاه نیست
باید که کوه بار غمم را به دوش خود ...
فکر تنت برای تنم جان‌پناه نیست
این خوشه‌های وحشی انگور در رگم
می‌جوشد آن‌چنان که بفهمم گناه نیست -
این دختری که مرتکبش می‌شوم هنوز
این دختری که فعل مرا پا به ماه نیست
از بس که در تفأل من ماهی نبود
هی فکر می‌کنم که خدا هم گواه نیست -
من عاشقم و در تنم انگار جاری است
یک مشت شب که حال و هوایش سیاه نیست
ماه من! نگات وزن تنم را به هم زده
با من برقص، وزن تو که اشتباه نیست؛
**
ماه من! برقص، قافیه‌ها را به هم بریز
این شعر مست بی سر و پا را به هم بریز
من را خلاف قصه‌ی تاریخ زنده کن
در این سکانس نقش خدا را به هم بریز
باید دوباره از شب اول شروع کرد
تقدیر را بکوب و قضا را به هم بریز
بی تو غزل نمی‌شود این شعر لعنتی
در آن برقص! قافیه‌ها را به هم بریز ...
**
دارم برای زن شدنت نقشه می‌کشم
ای ماهی که زن شدنت هم صلاح نیست!
گم می‌شوی درون من و ... من درون تو ...
گم می‌شوم درون تو ... این‌ها گناه نیست!
حالا بخواب مادر انجیل‌های من
با این پسر بکارت تو افتضاح نیست!!
ماه من! زمین به دور سرم چرخ می خورد
حالم بد است ... حوصله‌ام روبه‌راه نیست ...
.
.

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

کوه تنها

          با کوهی بر دوشم

              از کنار نگاه بی تفاوت تو میگذرم

        در خیالم بدنبال 

                   کمکی از تو میگردم

           چشم بر هم میگذارم

                    و بر رویاهایم میخندم

                بغض سنگینی در گلو دارم

         که حتی با مهربانی هم نشکست

         در کوچه های دلتنگیم

         نگاه مهربان مادرم گم شد

         چشم بر هم میگذارم

         و اشکهایم را رها میکنم

             کنار پنجره آرزوها

            تنها نشسته ام

                  و پرواز کبوتر  تنها را نظاره می کنم

         آیا کسی پروازش را می بیند؟

        چشم بر هم میگذارم

              کبوترها را میشمارم

           دنیای بدیست

           جای خالی خوبهارا

         کسی نمیتواند پر کند

        میگذارم همه

                   همه چی بگویند

       سکوت میکنم

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

تک و تنها


من هنوزم نشسته ام اینجا

مات و مبهوت و خسته از دنیا

واژه ها را دوباره می بافم

رج به رج روی قالی دریا

 

طرحی از تکه تکه های دلم

لحظه تلخ مرگ یک رویا

بغض سرد و کلوخی مجنون

آن طرف بی خیالی ی لیلا!؟

 

یک نفس فرق عاشق و معشوق

وصل شیرین و مردن فرها –

دی که در ذهن بیستون حک کرد

قصه ی عاشقانه ای اما....

 

آخرین لحظه گفت،شیرینم:

<<تیشه بر ریشه ام زدی به خدا>>

لب به لب میوه های ممنوعه

در هبوطی مقدس و زیبا!!!؟؟؟

خورده بودیم و فکر می کردیم!!!

تا قیامت نمی رسد فردا.....1

می کشد کودک درونم باز...

نقشی از نانوشته های مرا!؟

 

 آدمیت گناه سنگین ایست؟؟؟

با تو هستم نواده ی حوا؟؟؟

مانده صدها سئوال بی پاسخ

مثل کوهی بزرگ، پا بر جا

 

سهم من سنگ و سهم تو لاله

شهره ی شهر عشقم و حالا

انگ دیوانگی به من زده اند!!!  

بوسه،   

         مجنون تو ،

                     «تک و تنها»

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

دل تنگ

من آن ابرم که می خواهد ببارد ،

 دل تنگم هوای گریه دارد ،

 دل تنگم غریب این در و دشت ،

نمی داند کجا سر می گذارد

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

یک نکته

در طوفان زندگی ،

 با خدا بودن

 بهتر از ناخدا بودن است !!!

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

هـــــــوای تــــو

در دایره قسمت اگر باران بلا بارید

عاشق انست که از دایره بیرون نرود.

کـــــــــاش می شد

دنیـــــا را

تــــا کرد و گوشــــه ای گذاشت ،

مثل جانماز مــــــــــادر !


دلم تنگ سکوت است ...

با تقدیــر نخواهــم جنگیــد؛

که دگر نــای جنگیــدن نیستـ


به لبخنــدی...

تلــــــخ ام ! . .

 

 مثل ِ خنــده ای بی حــوصلــه....

چهــــار فصل ...

کامل نیست !

هـــــــوای تــــو ..

هـوای دیگری ستـــ

انسانها تنهائـــــیت را پر نمیکنند ...

فقط خلوتت را میشکنند

و

تنهائیت تنهاتر میشود ...

از کسي که دلش گرفته ....

نپرسيد چرا ،..... ؟

آدمـها وقتي نميتوانند دليل ِ ناراحتي ـِشان را بيان کنند ....

دلشان مي گيرد....

رفــته ای ؟

هنــوز هـــمـ بهـــتریــنهـا وجـــود دارنـــد

دنــبال کســ ـی خواهــمـ رفـــت کــه مــرا

بــه خاطـــر خــودم بــخواهــد

نــه زاپــاســی برای بازیـــچـــه بودن !

در این دنیا
عشق رنگی ندارد

مگر این که حضور من و تو

ان را رنگین نماید

مهربانی ات را مرزی نیست

یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده

+ نوشته شده در 6 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:49 توسط سامان

فقط محض خنده

  

جوک, جوک خفن, مطالب خنده دار

- طرف قد 2 متر و نیم، وزن 140، بازوش دور کمر من، فاقد هرگونه چربی تو تلویزیون اومده می گه توصیه من به جوونا اینه که از مکمل ها استفاده نکنند
خودِ لامصبت آخه با نون و پنیر اینجوری شدی؟

-

- دیشب که خوب می خوردین این چی چیه آوردین؟
(گروه بانوان در مراسم پاتختی در هنگام باز کردن کادو)

- جای خالیش را نه کتاب پر می کند، نه قهوه، نه حتی سیگار، من دلم آی فون 5 می خواهد.

- یکی می ره به شیرینی فروشه می گه این شیرینی کشمشیا چرا توش کشمش نیست؟
یارو میگه شما شیرینی ناپلئونی می خرین لای هر کدومش ناپلئونه؟

- اونقدری که من بالش زیر سرمو تا صبح می چرخونم، اگه به جاش توربین بود می تونستم برق کل روستاها رو تامین کنم!

- اینایی که با یه جمله مسیر زندگیشون عوض میشه، فرمون زندگیشون هیدرولیکه فک کنم

- بابابزرگم لپ تاپم رو دیده می گه چندتا قُوّه می خوره؟!

- پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادم! یکی یکی سرد و سردتر می شن. نگرانم دسته جمعی یه حرکتی بزنن.
امروز یکیشون بلند به اون یکی می گفت نامرد نذاشت فیلممو کامل دانلود کنم!

- فکر کنم دارم بابا می شم ... الان چند شبه بیدار می شم کولرو خاموش می کنم!

- یه زمانی وقتی به رفیقت فحش ناموس می دادی حکم مرگتو امضا می کردی، الان میزان صمیمیت و رفاقتتو نشون می دی.

- تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد مرغ است.

- یه بار یه دویستی دادم به گدائه، گدائه گفت: خدای نکره یه وقت لازمت نشه؟!



- یه روز رفتم شلوار بخرم فروشنده یه شلوار آورد خوب نبود. گفتم این خیلی خزه، مگه اسکلم اینو بپوشم؟
فروشنده از پشت پیشخون اومد اینور دیدم همون شلوار پای خودشه!

- آیا می دونین اولین کسی که عبارت «مردا همه مثل همن» رو به کار برد، یه زن چینی بود که شوهرشو تو بازار گم کرده بود؟

- پسرخالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود: آیا می دانید رود هیرمند به کدام دریا می ریزد؟ اینم نوشته بود: بله می دانم!
معلم خوشش اومده بود نمره کامل داده بود.

- پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.

- آخه من نمی دونم این W چیه تو لغات این دهه هفتادیا و هشتادیا ... می نویسن …ba W she, a Wre, ba Wba کی مدرسه ها باز میشه راحت شیم

- از کلید محترم «پ» در کیبورد می خواهیم یه جارو مشخص کنه واسه خودش و همیشه همونجا بتمرگه که تو هر کامپیوتری جاش عوض نشه

- وقتی پشت آیفون می پرسیه «کیه؟» 95 درصد مردم میگن «باز کن»، 5 درصد باقیمونده هم میگن «منم»

- خیلی دوست دارم یکی از استادام رو در حال خنده تو خیابو ببینم، برم پیشش بگم «چیز خنده داری هست بگو ما هم بخندیم!»

- آی فون 5 هم اومد و تو نیومدی، خاک بر سرت

- سال ها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیس ها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از «اینجا» باز کنید و مردم همچنان از «آنجا» باز کردند!

- طرف شش ماهه دماغشو عمل کرده هنوز چسب میزنه! اینا همونان که برچسب تلویزیون و مایکروفر و پلاستیک صندلی ماشیناشون رو نمی کنن

- ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم دو نفر سرمون دعوا کنند. شلغم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه. ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه. بچه مردم هم نشدیم ملت ما رو الگوی بچه هاشون قرار بدن. قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم

- غیرممکنه توی مدرسه های اینجا درس خونده باشی و این جمله رو نشنیده باشی: «ببینید همه تون صفر بشین، یه دوزاری از حقوق من کم نمی کنن، همه تون 20 هم بشید یه دوزاری به حقوق من اضافه نمی کنن!»

- اگر زن ها دنیا رو می گردوندن هیچ جنگی وجود نداشت فقط چندتا کشور با هم قهر بودن و حرف نمی زدن!

- این یکی رو هیچ وقت نفهمیدم واسه چی یاد گرفتم. می خوام بدونم کسی هست «ب.م.م» و «ک.م.م» (ریاضی) در طول زندگیش به دردش خورده باشه؟

- پیر شدم آخرش نفهمیدم کاربرد مداد سفید تو جعبه مداد رنگی چی بود

- شبا وقتی سوار تاکسی می شم به این فکر می کنم که مثلا رمز عابربانکمو چی بگم به راننده یا اگه پیچید تو فرعی چجوری در ماشینو باز کنم بپرم بیرون

- از مزخرف ترین اتفاقات نصفه شبا، این صدای شکسته شدن قولنج وسایل خونه ست. مخصوصا تلویزیون و وسایل چوبی هی شبا قولنج شون می شکنه، آدم لوزالمعده اش میاد تو حلقش!

- ماکارونی عزیز
با سلام
لطفا از قیمه یاد بگیر. اونم مثل تو نارنجیه ولی دور دهنمونو به شعاع پنجاه سانت رنگ آمیزی نمی کنه!

- می خوام گلکسی نوت بخرم، نه به خاطر امکاناتش، نه به خاطر کیفیتش بلکه به خاطر سایزش. آخه تنها گوشی موجود دربازاره که از سوراخ توالت رد نمیشه! یعنی عمرا بیفته توی چاه

- وراثت چیزی است که وقتی بچه تون از خودش نبوغ در می کنه بهش اعتقاد پیدا می کنید.

+ نوشته شده در پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, ساعت 1:35 توسط سامان

شعر عاشقانه

اگه گریه بذاره می نویسم کدوم لحظه تو رواز من جدا کرد؟

نگو اصلا نفهمیدی نگو نه تو بودی اونکه دستامو رها کرد

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

دلتنگی

لعنتی ها
نه این نگاه....
نه این بغض ...
نه این سکوت....
نه این کلمات....نه این فاصله ...
نه این پنجره....نه این دست ها....
نه این تپش ها....
هیچ کدومشون جرات ندارن که به تو بفهمونن
چقـــــــــــدر دلم واست تنگ شده!...

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

بغض گلو

حتی عکستم ندارم که بذارم روبروم...

اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم...

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

باور رفتن تو...

من گمان كردم رفتنت ممكن نیست


رفتنت ممكن شد...


باورش ممكن نیست

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

یهو عاشقت شدم

بعضی آدمهــــــا یهـو میــان . . . !

یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن . . . !

یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت . . . !

یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات . . . !

یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت . . . !

... ... ... ... بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن . . . !

یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات . . . !

یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . . . !

یهـو میشن سبب بالا نیـــومدن نفسـت . . . !

نمیدونم چرا یهو دلم گرفـــت....


+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

مـقـدس تــریـن جــای دنــیـا

مـقـدس تــریـن جــای دنــیـاست ...

اتـــاق تنــهـایی هـــایـــم ..

وقـــتی ..

بــا نیـّــت " تــــــــو " خــلـوتـــ می ڪنـــم ..!‬


+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

حکم دل

وقتی دستان تو    در دستان من باشد   

دست را می بــــازم    حتی اگر تـمـام حـکـم هـای دل   

در دسـت من باشد . . .   ...

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

شب عاشقی

و خدا شب را خلق کرد...
برای سیگار کشیدن...
برای گریه کردن...
برای بغل کردن یک بالشت...
برای گوش کردن اهنگ های قدیمی...
برای زل زدن به تاریکی...
برای نخوابیدن و خاطره ها را مرور کردن.....!!!

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

آغوش عاشقانه

سفری به دور دنیاست وقتی دستانم تا انتها رویت را نوازش می کنند . . . ...

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان

عشق و عاشقی

دیوانه ام می كند ...

فكر اینكه .. زنده زنده .. نیمی از من را ...

از من جدا كنند...

لطفا ... تا زنده ام بــــــــــــــــــمان

+ نوشته شده در 2 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:4 توسط سامان