غم و خنده

تو برای من تجسم همه خوبی ها و پاکی ها و زیبایی های این کره خاکی بودی...

چه دنیای قشنگی از تو برای خودم ساخته بودم...

وحالا که نیستی دنیایم پرشده از تمام تاریکی ها و بدی ها...

گاهی از لبخند وحشت می کنم ...گاهی گریه مرا مذاب می کند... گاهی پروانه ای ترسناک ترین موجود خلقت می شود...وگاهی محبتی مرا به نابودی می کشاند...

گاهی آرامش رویای دست نیافتنی می شود...گاهی شبم روزست و گاهی روزهایم شب...

گاهی آسمان تخته سیاه سیاهی های عالم می شود...

کاش بودی تا در آن نگاهت بیابم هر آنچه را که از زندگی سرشارم می کند...

کاش بودی تا با آن دست های مهربانت پاک کنی بر تمام تیرگی هایی که بعد از تو روییدند بکشم...

کاش بودی...



+ نوشته شده در 26 مهر 1391برچسب:, ساعت 13:10 توسط سامان