خدایا

غم و خنده

خدایا

 خدایا

اجازه هست ناصبوری کنم؟

به بزرگیت قسم از صبوری خسته ام...

از فریادهایی كه در گلویم خفه ماند و میماند...

از اشك هایی كه شبها تنها بالشم و تو شاهد آن هستید

و از حرف هایی كه زنده به گور گشت در گورستان دلم

آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ،

در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . .

آرزوی پــرواز دارم مرا اجابت نما

ای تنهــاامیدم.



+ نوشته شده در یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, ساعت 20:37 توسط سامان