غم و خنده

آه...

  بـعـضــی آه هــا رو


هـر چـقدر هـم که از تـــه دل بکشـــی

بــازم ســـینه ت خالـی نمـیشـه

این روزها ســـینه ی مـن ، پـُـر از همون آه هـــاست ...

+ نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, ساعت 15:17 توسط سامان

حسرت

 حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد

 

                                    اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم ،

 

                        حسرت یعنی تو که در عین بودنت

 

                                                              داشتنت را آرزو می کنم .

+ نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, ساعت 15:16 توسط سامان

دروغ

  من

نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که
بلغزذ بر من.
من
خودم هستم و
تنهایی و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس
می ارزد

+ نوشته شده در سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, ساعت 15:13 توسط سامان

پایان راه

                                                              کلاغ جان!

 

قصه من به سر رسید...

 

سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم..

+ نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, ساعت 18:10 توسط سامان

دوست دارم

                                                                تازِگیــــا هَرکے

میـــگِه:

בوسِت دارَم

خَنــدمْ میگیْره!!! بـــی ارادِه میگـــَم

تُو دیگــِه چیْ میخـــوایْ؟؟؟؟

+ نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, ساعت 18:1 توسط سامان

چقد سخته

 سخته عاشق باشی ولی هیچکی ندونه

اشکاتو پاک کنی بی یه نشونه

سخته دوسش داشته باشی ولی ندونه

سخته نگاهش کنی ولی نخونه

وای که چقد سخته

+ نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ساعت 18:14 توسط سامان

میگذرد

 تمام چیزی که از زندگی آموختم

تنها یک کلمه است:

"میگذرد"

ولی لعنتی دق میدهد تا بگذرد

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 21:1 توسط سامان

باور کن

 

باور کن...!
نه در گیر تو شده ام...
و نه حسی دارم به تو...
اصلا میخواهی همه چیز را برگردانم به روز اولش؟؟
تو یک دوست معمولی شوی...
و من. . . . . نه!!!
ممکن است دوباره عاشقت شوم لعنتی....!!!
+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 20:45 توسط سامان

نرو

 یه جایی هست که باید دستشو بکشی...

نگهش داری صورتشو میون دستات محکم بگیری...

تو چشاش زل بزنی و بگی: ببین!!

ببین من دوست دارم...!!!!نرو

+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 20:34 توسط سامان

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

+ نوشته شده در 21 آبان 1391برچسب:, ساعت 12:57 توسط سامان

خدایا

 خدایا عاشقم کرد و کنار من نمیمونه

داره دل میکنه میره بهم میگه پشیمونه

خدایا عاشقم کرد و حالا از بودنم سیره

دلی که عاشق من بود یه جای دیگه ای گیره

خودش با من نمیمونه میگه تقدیر ما اینه

میذاره گردن قسمت گناهش رو نمیبینه

چه حالی دارم این شبها چه روزای بدی دارم

آهای تقویم پر پاییز ازت بیذاره بیذارم

تو تعبیر کدوم خوابی کدوم کابوس سرگردون

چقد دل میبری ساده چقد دل میکنی آسون

کدوم مهمون ناخونده منو از قلب تو رونده

نگاتو کی ازم دزدید دل من رو کی سوزونده

 

خودش با من نمیمونه میگه تقدیر ما اینه

میذاره گردن قسمت گناهش رو نمیبینه

چه حالی دارم این شبها چه روزای بدی دارم

آهای تقویم پر پاییز ازت بیذاره بیذارم

علیرضا روزگار

 

 

+ نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:7 توسط سامان

عشق چه رنگه؟؟؟؟؟؟؟

 به نظر شما عشق چه رنگیه؟

 

 

توبخش نظرات جواب بدید..


+ نوشته شده در چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:16 توسط سامان

بدون شرحححح...

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:28 توسط سامان

پروانه

نمی دانــم

چــرا بیــن ایــن همــه ادم

پــیــله کــرده امــ

بــه تــو

شــاید فــقط با تــو

پــروانــه می شـــوم

ســنـگـیــنــی گـفــتــه هــایــم

بــه سـنــگـیــنـی گــوش هــایـتــ دَر . . .!

 

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

تنهایی

به خدا زوده زوده که بگی دیگه حرفی نمی مونه
به خدا زوده زوده واسه مردن این دل دیوونه
به خدا خیلی زوده
به خدا سخته سخته که بخوام بمونم بی تو تو دنیا
به خدا سخته سخته که بگی نبوده چیزی بین ما
به خدا خیلی سخته
دل تو راحت واسه همیشه نگو بریدی ساده
اونی که اینجاست دلشو راحت به تو داده
بگو یه خوابه بگو می مونی نرو می ترسم بی تو
می میره آخه دل شکسته م تا بری تو
به خدا دیره می بینی به تو آخه اینجوری وابسته م
به خدا طلمه می دونی که قلبتو هیچ موقع نشکستم
بخدا خیلی دیره
به خدا بی تو این خونه واسه م مثه زندونه تنهایی
به خدا تنهام این خوابه بگو نمیری بگو اینجایی
به خدا خیلی تنهام

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

شجاعت می خواهد

شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را...

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

سایه محو کسی پیدا نیست

روی ماسه های دلشوره گی ام
سایه محو کسی پیدا نیست

پشت این چهره ی گم
جز فرو ریخته غروری موهوم
نفسی پیدا نیست

کاش می دانستی
پشت بی پنجره ی شب زده گی
جز توهم
ردی از رویا نیست

پس خاموشی لب های به هم دوخته ام
- پای تکرار همان خاطره ها -
سوخته ام
روزهاست می شکنم
و در اعماق تنم
جز سکوتی سرشار
مبهم ِ پچپچه و نرمی نجوا نیست

هی تو آفتاب تبار قصه ی تقدیرم !
روی دیوار دلم
سایه ی محو کسی پیدا نیست


+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

بازی

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی
من هنـــوز روزها را می شــمارم
و تـــو پیدا نمیشوی

 
یا من بازی را بلــد نیستم
یا تو جر زدی...
+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

از تو سرودن

از تو سرودن

کار سختی نیست
فقط کافی است

غم چشمانت ذهنم را تسخیر کند ....

شیرینی خاطره هم از آن ِ تو

فقط بگذار لحظه ای تو را نفس بکشم ....!
 
+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

روزگار

هے روزگــار ...

مـن بـه دَرَک ...

خُودت خسته نشُدی از دیدن تصویر تِڪرارے درد ڪَشیدن مـن ؟؟؟

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

خسته ام

خسته ام میفهمید؟!
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.
خسته از منحنی بودن و عشق.
خسته از حس غریبانه این تنهایی.
بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.
بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.
بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد.
همه عمر دروغ،
گفته ام من به همه.
گفته ام:
عاشق پروانه شدم!
واله و مست شدم از ضربان دل گل!
شمع را میفهمم!
کذب محض است،
دروغ است،
دروغ!!
من چه میدانم از،
حس پروانه شدن؟!
من چه میدانم گل،
عشق را میفهمد؟
یا فقط دلبریش را بلد است؟!
من چه میدانم شمع،
واپسین لحظه مرگ،
حسرت زندگیش پروانه است؟
یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟!
به خدا من همه را لاف زدم!!
بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!!
باختم من همه عمر دلم را،
به سراب !!
باختم من همه عمر دلم را،
به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!
باختم من همه عمر دلم را،
به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!
بخدا لاف زدم،
من نمیدانم عشق،
رنگ سرخ است؟!
آبیست؟!
یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!
عشق را در طرف کودکیم،
خواب دیدم یکبار!
خواستم صادق و عاشق باشم!
خواستم مست شقایق باشم!
خواستم غرق شوم،
در شط مهر و وفا
اما حیف،
حس من کوچک بود.
یا که شاید مغلوب،
پیش زیبایی ها!!
بخدا خسته شدم،
میشود قلب مرا عفو کنید؟
و رهایم بکنید،
تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟
تا دلم باز شود؟!
خسته ام درک کنید.
میروم زندگیم را بکنم،
میروم مثل شما،
پی احساس غریبم تا باز،
شاید عاشق بشوم!!

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

بگو

بگو بگو، بگو به من
مگر چه دیده ای ز من
بگو به من
تو خوب من
چرا ، چرا ، مگر چه کرده ام به تو
ببین که گلشن وجود من
چگونه تشنه ی بهار توست ؟
مگر امید من رسیدن وصال توست
بگو بگو ، قسم به جان تو
به رویش ستاره ها
به ماه ، کهکشان و راه آن
قسم به شب ، به روز
به ظلمت شبانه ام
به کلبه ی خرابه ام
قسم به روح پاک خود
که چون نسیمی از سحر
به روح پر شرر زند
مرا نمی رسد خبر
ز فطرت درون تو
بگو ، بگو ، مگر چه کرده ام به تو؟

 

+ نوشته شده در 15 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:38 توسط سامان

فکر منو نکنـ ...

فکر منو نکنـ ...

تو خوشـ باشـ ...

 

منمـ خوشمـ با تنهاییامـــــــــــ.

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

دیگــر بـﮧ تـو فـکر نمیـکنم...

دیگــر بـﮧ تـو فـکر نمیـکنم...

گـنـاه اسـتـــ...

چِشـم داشـتـن بـﮧ مـالِ غریبه هـا...!

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

باتو نیستم...تو نخوان...

باتو نیستم...تو نخوان...

باخودم زمزمه میکنم...

 

من خوبم...

من آرامم...

 

من قول داده ام...

فقط کمی،تو را کم آورده ام...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

واقعا درسته ...

آدمهاییـ رو میشناسمـ کهـ از آمپولـــ زدنـ میترسن!!!

ولیــ از شکستنــ دل آدما هیچ ترسیــ ندارنــــ

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت

رفتــم گفتـم از "خـــــیرش" مـی گــذرم.....

شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت از"شــــــرش" خــلاص شـدم...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان

شايد فردا که من نباشم...

ديگر ته مونده هاي سيگارم را دور نميريزم

شايد فردا که من نباشم

از روي همين ها بفهمي که چقـــــــــــــــدر دوست داشتم...

+ نوشته شده در 10 آبان 1391برچسب:, ساعت 13:20 توسط سامان